دور باطل
بدست نویسنده
میدانی
تو میدانی
که مرا
سرِ بازگفتنِ کدامین سخن است
از کدامین درد
شاملو
سخت تغییر وضعیت میدهم. آنقدر حل میشوم در یک وضعیت که برای بیرون امدن از آن حتی معذبم؛ معذبم حتی سرم را بچرخانم. حالا فرو رفتم در یکی از وضعیت های دشوار زندگیام؛ در اضطراب و سکوت و کلافگی. ساعتها میتوانم بنشینم و به چند خط نوشته نگاه کنم. یا به یک عکس. یا به یک نقطه فرضی. میتوانم ساعت ها حرف نزنم. و ساعتها به یک موزیک گوش کنم. میتوانم ساعت ها منتظر بمانم.ساعتها دلواپسیام را بریزم توی نفسهای عمیق هر از گاهیام. میتوانم دستهای خودم را بگیرم و از خودم خواهش کنم آرام بگیرد.
تغییر وضعیت برایم سخت است؛ اینکه ناگهان نفس عمیق بکشم و با بازدمش دلشورهام را بیرون بریزم. بعد بلند شوم و چند کلمه حرف بزنم.لذت را پیدا کنم و کمی ارام باشم.
من نشستم در همین وضعیت؛ ساکت و دلواپس.
پ.ن: سردم است
یان واژه ی سردمه خیلی عمیق و سنگینه…خیلی